شهربنت عروس بلوچـــــــستان
بـــــــــــــــنت سرزمین میرکمبـــــــربزرگ،بنت سرزمین سیپرک استوار

یک بازی محلی دیگر غذای محلی=چَنگال(changal) قضاوت با شما؟؟ یک عکس نوستالژی ازفوتبالیست های دهه 80روستای دهان شهیدجنگی دنک قهرمان مسابقات فوتسال جام رمضان روستای دهان شد تیم فوتسال مکران قهرمان مسابقات فوتسال جام رمضان بخش بنت شد سه نفر ازبنت درجشنواره الگوهای برترتدریس مرحله قطبی استان درنیکشهر مقام آوردند تیم فوتسال نوجوانان برمک قهرمان اولین دوره مسابقات فوتسال نوجوانان بخش بنت شد نرم افزار آندرویدی روستای رودگلندام برنامه بروز وآپدید شده شهربنت(اصلی) دانلود برنامه آندرویدی شهربنت انتصاب جناب آقای نورمحمد درازده بعنوان معاونت آموزشی اداره آموزش وپرورش منطقه بنت عکس های زیر خاکی ازفوتبالی های شهزبنت نصب وراه اندازی شبکه دیجیتال دربخش بنت کمال خان هوت صدیقه هم ازمیان مارفت... افزایش نرخ سرویس های بنت به نیکشهر تیم فوتبال میرکمبربنت نماینده نیکشهرقهرمان لیگ استان شد.


انتقاد خودمانــــــــــــــــــــی

توی این تابستون با این هوای گرم تا میخوای کولرگازی بزنی برق می پره بری بیرون می سوزی وای ب حال روزای یارانه ای خیابونا ملخی میشه پر از آدم واسه یه مشت پول جا واسه پارک ماشینا دیگه نیس البته معلوم نیس بعضی ها از چپ ب راست وبعضی ها هم برعکس میرن ما که نفهمیدیم از کدوم طرف باید رفت هرجا هم دلشون خواست پارک می کنند از نیروی انتظامی گرفته تا مردم عادی با این یه عابر بانکی هم ما ک داریم بیچاره عابر بانک ،من که دلم ب حالش میسوزه چندهزار نفر به یه دستگاه گناه داره مگه نه!بانک ملی هم نداریم که بعضی مواقع بخاطر دوسه هزارتومان واریزی باید بریم نیکشهر با این ماشینا ک اندازه کمپرسی بار میزنندآخه بی انصاف کشتی مارو توی این گرما این لامصب کولره رو روشن کن!!!نه بابا کو گوش شنوا.خدا نکنه مریض بشی مگه نوبت توی این بهداری گیرت میادجاتون خالی یه روز رفتم بهداری نگو نپرس دوساعت توی نوبت ایستادم یه ساعت نوبتم رفت با پارتی به دیگرون من موندمو یه دنیا غم خلاصه بعد ازکلی گرما زدگی اگه مریض هم نباشی میشی اینجا خلاصه دکتره مارو معاینه کردوچند تا از همین قرصای سرماخوردگی که هربیماری بره بهش میدن وچندتا سوزن ابداربعدکه رفتیم واسه سوزن زدن پرستاره میگه بیمارشمایید گفتم پـــــــــ نــــــ پـــــــــ میکروبم اومدم خودمو معرفی کنم میگه برو پس روتخت گفتم اینجا که پراز آدمه من روم نمیشه میگه خود دانی .مجبوریم چکار میشه کردخلاصه پرستاره اومد واسه آمپول زدن.معلوم بودخیلی تازه کاره !همینجوری که آمپولو گرفته بودتوی دستش،لرزون لرزون اومدسمت من وگفت:بسم الله الرحمن الرحیم.منم از ترسم گفتم:  اشهدان لا اله الا الله !هیچی دیگه...آنقدرخندید که نتونست آمپولو بزنه  وخدارو شکریکی دیگه اومد زد...!      




ادامه مطلب...
نویسنده : یزدانشناس تاریخ : پنج شنبه 15 تير 1391



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به شهربنت عروس بلوچـــــــستان مي باشد.