توی این تابستون با این هوای گرم تا میخوای کولرگازی بزنی برق می پره بری بیرون می سوزی وای ب حال روزای یارانه ای خیابونا ملخی میشه پر از آدم واسه یه مشت پول جا واسه پارک ماشینا دیگه نیس البته معلوم نیس بعضی ها از چپ ب راست وبعضی ها هم برعکس میرن ما که نفهمیدیم از کدوم طرف باید رفت هرجا هم دلشون خواست پارک می کنند از نیروی انتظامی گرفته تا مردم عادی با این یه عابر بانکی هم ما ک داریم بیچاره عابر بانک ،من که دلم ب حالش میسوزه چندهزار نفر به یه دستگاه گناه داره مگه نه!بانک ملی هم نداریم که بعضی مواقع بخاطر دوسه هزارتومان واریزی باید بریم نیکشهر با این ماشینا ک اندازه کمپرسی بار میزنندآخه بی انصاف کشتی مارو توی این گرما این لامصب کولره رو روشن کن!!!نه بابا کو گوش شنوا.خدا نکنه مریض بشی مگه نوبت توی این بهداری گیرت میادجاتون خالی یه روز رفتم بهداری نگو نپرس دوساعت توی نوبت ایستادم یه ساعت نوبتم رفت با پارتی به دیگرون من موندمو یه دنیا غم خلاصه بعد ازکلی گرما زدگی اگه مریض هم نباشی میشی اینجا خلاصه دکتره مارو معاینه کردوچند تا از همین قرصای سرماخوردگی که هربیماری بره بهش میدن وچندتا سوزن ابداربعدکه رفتیم واسه سوزن زدن پرستاره میگه بیمارشمایید گفتم پـــــــــ نــــــ پـــــــــ میکروبم اومدم خودمو معرفی کنم میگه برو پس روتخت گفتم اینجا که پراز آدمه من روم نمیشه میگه خود دانی .مجبوریم چکار میشه کردخلاصه پرستاره اومد واسه آمپول زدن.معلوم بودخیلی تازه کاره !همینجوری که آمپولو گرفته بودتوی دستش،لرزون لرزون اومدسمت من وگفت:بسم الله الرحمن الرحیم.منم از ترسم گفتم:اشهدان لا اله الا الله !هیچی دیگه...آنقدرخندید که نتونست آمپولو بزنه وخدارو شکریکی دیگه اومد زد...!
خدایا !
خدايا مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان ، اضطرابهای بزرگ، غمهای ارجمند و حيرتهای عظيم را به روحم عطا کن . لذت ها را به بندگان حقيرت بخش و دردهای عزيز را بر جانم ريز . خدايا به من توفيق تلاش در شکست ، صبر در نااميدی ، رفتن بی هموار، جهاد بی سلاح ، کار بی پاداش ، فداکاری در سکوت ، دين بی دنيا، مذهب بی عـوام، عـظمت بی نام، خدمت بی منان، ايمان بی ريا، تنهایی در انبوه جمعيت و دولت . داشتن بی آنکه دوستم بدارند ، عطا کن