به راستی دادشاه چطور دادشاه شد؟؟اما یکی از داستان های دادشاه:قصه این داستان دادشاه ازآن جا شروع شدکه دادشاه به فردی به نام لالک به علت رفت وامد به خونه اش مشکوک میشه لالک چوپان اون منطقه بودوبه محض فهمیدن اینکه دادشاه به اومشکوک شده فرارمیکنه میره مسقط دادشاه هم بعددنبالش میره مسقط وبعدازپرس وجو خونه لالک روپیدا میکنه ویک نیمه شب سراغ اومیره ودرخواب لالک رو میکشه بعد همونجا با فردی دیگر به نام حسینک درگیرمیشه حسینک که جثه خوبی داره دادشاه رو به زمین میزنه اما دادشاه یه مشت خاک روی چشمای حسینک میریزه وبا چاقو اورو زخمی میکنه وازاونجا ازطریق دبی درمیره بعد از اون ماجرا وغضبی که نسبت به علیخان داشت شروع به کشتن عده ای وگروگان گرفتن افرادوبردن احشام میکنه...
خدایا !
خدايا مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان ، اضطرابهای بزرگ، غمهای ارجمند و حيرتهای عظيم را به روحم عطا کن . لذت ها را به بندگان حقيرت بخش و دردهای عزيز را بر جانم ريز . خدايا به من توفيق تلاش در شکست ، صبر در نااميدی ، رفتن بی هموار، جهاد بی سلاح ، کار بی پاداش ، فداکاری در سکوت ، دين بی دنيا، مذهب بی عـوام، عـظمت بی نام، خدمت بی منان، ايمان بی ريا، تنهایی در انبوه جمعيت و دولت . داشتن بی آنکه دوستم بدارند ، عطا کن